جستجو

خبرنامه

اشتراک

مرگ و زندگی (۱)

۰

marg&zendegi

 

به نام خدایی که مالک آسمانها و زمین است

همه میدانیم هر چیزی که در این جهان است دارای یک آغاز و یک پایان است و هیچ چیز جاودانه نیست، از روابط انسانها با یکدیگر تا مسائل و مشکلاتی که در زندگی افراد بوجود می آید و … همه یک شروع و یک پایان دارند.
اما این آغاز و پایان برای انسان بصورت تولد و مرگ تعبیر می شود. انسان به دلیل داشتن قدرت تفکر و تعقل در مقابل سایر موجودات به تعابیر و جایگاه های متفاوتی از خود و زندگی، از زمان تولد تا مرگ می پردازد. نکته ای که در رابطه با مرگ به چشم می آید و سوال بر انگیز است که چرا مرگ به عنوان یک حقیقت و حق یکسانی که برای همه انسانها در نظر گرفته شده است برایمان بسیار کمرنگ است؟ و همواره آن را برای دیگران حس میکنیم و برای خود دور از دسترس می پنداریم. با اینکه بخشی از زندگی ما به مرگ وصل شده است و هر روز به مرگ نزدیکتر می شویم چرا از مرگ میترسیم؟ در این مبحث می خواهیم با بررسی فیلم هر شب تنهایی توسط دکتر میثاق در بخش اول به موضوع مرگ و ارتباط  آن با سن و سال و عوامل ترس از مرگ بپردازیم.

مرگ و ارتباط آن با سن افراد
بسیار دیده شده است کسی که در جوانی فوت می کند می گوییم فوت نابهنگام، چون انتظار مرگ او را در این سن جوانی نداریم. آیا ترس از مرگ به سن و سال مربوط می شود؟ در سنین جوانی مثلا ۲۰ سالگی احساس میکنیم که ۵۰ سال یا ۶۰ سال عمر برای ما زیاد به نظر برسد اما زمانی که به این سنین برسیم می خواهیم مرگ برای ما دور باشد زیرا که هنوز آرزوها و رویاها در سر داریم و تمایل رسیدن به آنها در ما وجود دارد. در جوانی از مرگ هراس کمتری داریم چون جسورتر هستیم و در سن پیری به علت محتاط بودن از مرگ میترسیم.

عوامل ترس از مرگ
موارد متعددی وجود دارد که می توان آنهارا با ترس از مرگ مرتبط دانست که به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:

  • نحوه زیستن
  • شکل مردن (چگونه مردن)
  • نگرانی برا یسایر افراد خانواده به علت وضعیت پس از مرگ
  • ترس از خود مرگ

نحوه زیستن
از مواردی که می توان آن را مرتبط با مرگ دانست نحوه زیستن است، نحوه زیستن که درست باشد ترس از مرگ وجود ندارد.
منظور از نحوه ی زیستن چیست؟
نحوه ی زیستن هدف و مسیر هدف را در بر می گیرد. کسانی که در پی عشق رسیدن به مقصد ها و مقصود ها و همچنین هدفهای مقطعی مشخص کرده اند این افراد به شدت از مرگ میترسند. مثلا کسی که هدفش از دانشگاه رفتن فقط دکتر شدن است و به این نیز می اندیشد که ۸ سال مانده است که درسش تمام شود. اگر در طول این مدت مسائلی پیش آید که این مدت زمان طول بکشد مدام با خود می اندیشد که اگر امسال بمیرم یا دو سال دیگر بمیرم و دکتر نشوم چه؟! در واقع رسیدن به هدف را با وحشت از مرگ طی می کند که این وحشت بین او و هدفش انقطاع ایجاد می کند و مانع رسیدن او به هدفش می باشد.

نحوه دیگر زیستن برای کسانی است که مقصدشان مسیرشان است، یعنی مسیرها هدف های آنها می باشد.
اینها هراس از مرگ ندارند. این افراد هر روز بهره مند و پربارتر می شوند. مانند کسی که می گوید من می خواهم محقق شوم یا می خواهم هنرمند باشم. این افراد به دنبال ستاره شدن یا فوق ستاره شدن نیستند و برای خود هدف مقطعی در نظر نگرفته اند و در مسیر اهداف به آنچه که میخواهند رسیده اند و احساس رضایت مندی از زندگی دارند و این احساس رضایت مندی ترس از مرگ را از آنها دور میکند. از امروز و فردای مرگ ترسی ندارند و تفکرشان این است که ما که در مسیر هستیم هر زمان که عمرمان تمام شد راضی هستیم به رضای دوست.

شکل مردن
از عوامل دیگر ترس از مرگ شکل مردن است. مانند مرگ سخت یا بیماری های صعب العلاجی که به مرگ منجر می شود یا تصادف کردن یا به قتل رسیدن که این نوع مردن ها در بیشتر موارد به مرگ بد تعبیر می شود.

اکثر ما این آرزو را داریم که ایکاش مرگ آدمی یک آه و یک دم باشد.

نگرانی برای خانواده
انسان در مقابل تعهداتی که به اطرافیان دارد احساس مسئولیت می کند، بواسطه همین احساس مسئولیت و تعهدات زمانی که به مرگ خود می اندیشد ترس از مرگ پیش می آید. به این صورت که وضعیت خانواده پس از مرگ من چه می شود؟ چه کسی به آنها کمک خواهد کرد؟ زندگی را چگونه ادامه خواهند داد؟ که این سوالات زمینه ترس از مرگ را فراهم میکند.

ترس از خود مرگ
عامل دیگر ترسی است که از خود مرگ وجود دارد.
زمانی که بدانیم چقدر به پایان عمرمان مانده است به معجزه و ریسمانهای دیگر دستاویز می شویم که بتوانیم این وضع را تحمل کنیم. آگاهی از زمان مرگ به نوعی امید به زندگی را کاهش می دهد، کسی که به زندگی امیدوار باشد حتی اگر مبتلا به سرطان هم باشد چون زندگی را دوست دارد با مرگ مبارزه می کند. کسی که خیلی از مرگ بترسد حتی مکن است زودتر از موعد مقرر بمیرد به عبارت دیگر از ترس مردن می توان مرد.

عواملی که ترس از مرگ را از بین می برد
در مباحث فوق ما تعدادی از عوامل ترس از مرگ را بیان کردیم که برای همه افراد کم و بیش این ترس وجود دارد. در اینجا می خواهیم دو عاملی که ترس از مرگ را از بین میبرد مطرح کنیم که آنها به عنوان عامل خوب و عامل بد تعبیر می شوند. نوع احساسی که در زندگی نسبت به خودمان پیدا می کنیم در اینکه ما از مرگ هراسی نداشته باشیم موثر است که به شرح آن می پردازیم:

  • عامل خوب: حس ارزشمندی
    جایی که احساس میکنیم در مسیر هستیم و مسیر هم انتها ندارد یعنی مقصد خاصی را برای آن مشخص نکرده ایم، و خود در مسیر بودن برای ما مهم است که این باعث رضایت مندی ما می شود، حس رضایت مندی احساس ارزشمندی را در ما پدید می آورد و این حس ارزشمندی و مفید بودن باعث می شود از مرگ نترسیم و هر زمان که آمد آن را بپذیریم.
  • عامل بد: حس پوچی
    کسی که خود را پوچ فرض می کند و احساس بدی نسبت به خود داشته باشد و برای زندگی و زیستنش ارزش قائل نباشد و خود را قیمتی نداند. کسانی که در این گروه قرار بگیرند از مرگ هراسی ندارند و خود به سمت مرگ می روند و تفکرشان نسبت به مرگشان این است که: “با مرگ من یک ریگ کمتر می شود“. در این مورد به خودکشی نیز می توان اشاره کرد.
    به بیانی ساده و واضح حس ارزشمندی و حس پوچی مانع هراس از مرگ می شود.

مرگ وزندگی
اگراز ما بپرسند تا کی نمیریم که کارهای خود را انجام دهیم می گوییم تا ابد! زیرا که مقصودها و خواسته های ما هرگز تمام نخواهد شد.
جملاتی هستند از این قبیل که “ممکن است لحظه بعدی نباشد” و یا اینکه بسیار گفته شده که “در حال زندگی کنیم و زندگی در لحظه حال جاری است و از طرف دیگر بگونه ای زندگی کنیم که گویی سالها زنده هستیم“.

از حکیمی پرسیدند: “زیستن را چگونه باید؟” گفت: “با مرگ زندگی کردن و با زندگی مردگی کردن”. مردگی یعنی دنیا پرستی، نسبت به دنیا پرستش نداشته باشیم، دل کنده از دنیا زندگی کنیم در این حالت همواره با مرگ زندگی می کنیم.

نکته ای که قابل تامل است این می باشد که دائما می ترسیم که چگونه میمیریم اما نمیترسیم از اینکه چگونه زندگی کنیم؟ اگر میترسیدیم که چگونه زندگی کنیم واقعا خوب زندگی میکردیم. خوب زندگی کردن هنری است که مرگ را برای انسان راحتتر می کند.

بطور کلی داشتن هدف، به زندگی انسان انسجام و معنا میدهد و تمامی تلاشهای او را از بیراهه به یک راه درست که شکوفایی را برای او به همرا ه دارد هدایت میکند. زمانی که ما مسیر رسیدن به هدف را طی میکنیم اگر ما فقط خود هدف را ببینیم و تغییر و تحولات خود را حس نکنیم، در واقع ما به رشد و بالندگی نخواهیم رسید. کسانی که در مسیر رسیدن به هدف تغییر و تحول موثر و مثبتی را حس میکنند، این احساس موثر بودن همان هدفشان می شود و شکوفایی و بالندگی را در خود احساس میکنند.

ادامه دارد…