جستجو

خبرنامه

اشتراک

فلسفه اشک و عاشورا (۲)

 

 

یا راحم العبرات

 

چرا حقایق و این اخلاقیات در قالب اشک و عزاداری عرضه می شود؟
حقایقی که با اشک و هیجان مطرح می شود، دارای اثر گذاری است و در خاطره ها خواهد ماند. حکمت این بود که این اشک ها ریخته شود تا این حقیقت ها نوشته شود. اشک بی حقیقت فقط تخلیه هیجانی است.

چرا بعضی ها دینشان در مراسمشان خلاصه می شود و بعد از اتمام مراسم همانی هستند که بودند؟
این مراسم باید دانشگاهی باشد که ما در آن متفاوت بیرون بیاییم. اشکی که پیروی نیارد و در پی آن تحولی نباشد چه ارزشی خواهد داشت؟! ما می توانیم برای شخص دیگری که فوت کرد نیز گریه کنیم، این اشک با آن اشک چه تفاوتی دارد؟ اشکی که برای این بزرگ انسانها میریزیم باید تحولی بزرگ برای ما ایجاد کند.

چه وقت این تحول ایجاد می شود؟
وقتی که این اشک کنارش شناخت حقیقت ها باشد. این حقیقت که این بزرگ مردان به شایستگی های رسیدند که بر هیجان و نیازهای ابتدایی غالب شدند و عقلشان بر آنها حکومت کرد و نشان دادند که نیازهای مادی و ابتدایی چقدر در برابرشان حقیر و ناچیز است و این شایستگی آنها را تا عرش بلند کرد.

درس عاشورا
بسیاری در رابطه با عاشورا می گویند که: “آنها برای خودشان بودند، ما هم برای خودمان!” و یا زمانی که از آنها می گوییم به به و چه چه راه می اندازیم! آنها بودند که ما یاد بگیریم و از خود بپرسیم که من چگونه می توانم به این درجه برسم و عقلم بر احساسم حکومت کند و تبدیل به یک انسان وارونه نشوم که احساسم بر من حکومت کند! زیرا که امروز، دنیای انسانها دنیای وارونه است که اول غریزه بر آنها حکومت می کند و بعد پول، ثروت و شکم و بعد احساسات دنیایی و در نهایت اگر فرصت شد به عقل برسند.
دام بزرگ انسان این است که وقتی وسوسه ای افتاد، وقتی مقامی دیدند، وقتی ثروتی را به دست آوردند، وقتی قدرت، مقام و شهوت را دیدند “خدا را براحتی نفروشند“. کسانی که در واقعه عاشورا در سپاه مقابل امام حسین بودند، همان همرزمان ایشان در زمان حضرت علی بودند که با پول و مقام خریدند و خدا را فروختند. این وقایع، این شخصیت و الگو را در ما ایجاد خواهد کرد که انسانهای وارونه نباشیم.

عوامل مقاومت در عاشورا
این سوال پیش می آید که بر اثر چه عواملی، چنین اخلاقیاتی تا به این حد متعالی، می توانند پدیدار شوند و این همه مقاومت خلق شود؟
اگر از دیدگاه روانشناسانه نگاه کنیم اول اینکه آنها انسان بودند و از آسمان نیامده بودند. ما این چیزها را این گونه تعبیر می کنیم که خدا به آنها کمک کرد. در این جمله هیچ شکی نیست، اما از خود بپرسیم که آیا اگر یک انسان عادی بود اینگونه رفتار می کرد؟

چه عوامل حمایتی و حفاظتی وجود داشت که این همه درد را تحمل کنند؟ تئو جردان می گوید:”ندیدم آدمی که در طول یکروز این همه داغ و مصیبت را تجربه و تحمل کند و آخرین لحظه ها را که بسوی مرگ می رود و می شتابد لبخندی از رضایت بر روی لبش باشد و بگوید خدایا راضیم”.

همه ما انسان هستیم وقتی که درد، گرسنگی، تشنگی و تنهایی و غربت با همه توانش به سمت ما می آید در واقع در شرایطی هستیم که کسی ما را حمایت نمی کند. چطور است که در این شرایط سخت و طاقت فرسا این شکل رفتار می کنند؟ مگر آنها انسانهای زمینی نبودند؟ مگر تمام دردها و غم ها که انسان را به زانو در می آورد برای آنها مهیا نبود؟! چه عواملی وجود دارد که تا این حد مقاومت انسان را بالا می برد؟

اگر کسی عوامل زیر را داشته باشد مقاومتش بسیار بالا می رود که این عوامل را بررسی و شرح میدهیم:
۱- احساس حمایت
۲- احساس شایستگی
۳- پیش بینی مصیبت

احساس شایستگی
در زمینه احساس حمایت و تاثیر آن در زندگی انسان تحقیقات بسیار زیادی شده است که به موردی از آن اشاره می کنیم.
یک گروه از محققین که برای تحقیقات علمی به قطب شمال رفته بودند، در بین گروه شخصی بود که بسیار بد اخلاق بود و با همه بد رفتاری می کرد. اعضای گروه تصمیم گرفتند که او را تنها بگذارند و با اوحرف نزنند. بعد از گذشتن مدتهای زیادی از او راجع به دوره ای که تنها بوده است پرسیدند، جواب داد: تنها چیزی که نتوانستم در مقابل آن مقاومت کنم و فرو ریختم، احساس تنهایی بود و من بعد از مدتی نظام شناختی خود را از دست دادم یعنی نمی دانستم چه درست است و چه غلط!
مهمترین ویروس برای تخریب امنیت روان انسان “ویروس تنهایی” است، کسی که احساس می کند تنها است. زمانی که انسان احساس می کند تنها است در او یک سندروم وجود دارد بنام سندروم چشم براه که همان احساس تنهایی شدید است که دارای نشانه های زیر است:
حالت تهوع
پرخاشگری
بی خوابی
تند و تند و بی علت می خواهد گریه کند
توهم

احساس تنهایی نظام شناختی را متلاشی می کند. افراد وقتی به مرگ نزدیک می شوند احساس وابستگی می کنند و به حمایت بیشتری احتیاج دارند، مانند کسی که سرطان دارد و نیاز به حمایت بیشتری دارد و نیاز به حضور یار در او بسیار بالا می رود. انسانها در ضعف خیلی نیازمند حمایت هستند.

امام حسین علیه السلام این جنگ را طوری ترتیب دادند که حضورشان در جنگ تا آخرین لحظه باشد، یعنی آخرین کسی باشد که شهید می شود. حتی وقتی از یارانش شهید می شد خود حضرت میرفتند و پیکر آن شهید را می آوردند. اینکه خودش چرا اینکار را میکرد همان “تلقین و تزریق روح مهربانی و حمایت” است. زمانی که فریاد الله اکبر می زند همواره حضور و نقش حمایتی خود را نشان می دهد.
پیرمردی ۵۷ ساله گرسنه، تشنه و داغدیده و این همه زخم بر روحش خورده است و می خواهد به جنگ شمشیرهای بی رحم و غیر انسانی برود. در لحظه ای می خواهد با حضرت زینب (س) وداع کند به ایشان می گوید: “من دارم می روم، تا وقتی که فریاد الله اکبر را می شنوی بدان حسین زنده است و هرچه این صدا دورتر و کمتر و قطع شد، بدان که من کشته شده ام”. این فریاد الله اکبر که در آن گرد و خاک پر خون که کسی، کسی را نمی بیند هنوز هست. این صدا برای زینب و آن بچه ها نقش فاکتور حمایتی و حفاظتی را دارد و احساس اقتدار می کنند.
به یکباره صدا قطع می شود و همه هراسان و کنجکاو می شوند که از لابلای این گرد و خاک اسبی زخمی و تیر خورده بر میگردد، اما بی سوار. از این لحظه به بعد حضرت زینب تنها است و او تنها است با این همه درد و غم، همان ویروس مخرب و کشنده تنهایی، همان ویروسی که شیر افکن است و بنیان کن. در اینجا حضرت زینب وقتی که بزرگترین حامی و پشت گرمی خود را از دست داد، حضرت زینب تنهاترین و مظلوم ترین زن دنیا شد. اما ارزش او در تنهایی و مظلومیت نیست. ارزش او در “مظلوم ایستادن” است. ارزش او در این است که قویتر از تمام پیروزهای دنیا، خندان در مقابل آن دشمن بظاهر فاتح ایستاد و می گوید:”در کربلا هیچ ندیدم جز زیبایی“.

حال این زن بظاهر تنها با چه فاکتوری می خواهد بماند؟ سنت ما این است که در طول تاریخ زنان در عزاداری نوحه گرند و مردان تسلی بخش. این چه زنی است که نوحه نمی کند اما خود تسلی بخش است! چه فاکتوری در حضرت زینب به عنوان یک زن وجود داشت که در واقعه عاشورا در اوج سختیها و مصیبتها اسطوره مقاومت شد؟! که در مبحث زیر علت آن را بررسی میکنیم:

احساس شایستگی
یکی دیگر از فاکتورهایی که گفتیم مقاومت را بالا می برد احساس شایستگی است. امام حسین در اینجا شایسته نساخت، بلکه شایسته ها را انتخاب کرد. در آنجا که نور خاموش می شود و می گوید هر کس که می خواهد برود، آنهایی که می مانند شایسته ها هستند.
بعد از شهید شدن امام حسین (ع) آن احساس حمایت که زینب داشت رفته است. تنها کسی که از یک فاکتور استفاده کرد و باعث شد زینب مانند یک قهرمان بایستد همان احساس شایستگی است. این شایستگی که دختر حضرت علی (ع) برای حسین می سازد از پند حضرت علی است که می گوید: “وقتی مرگ به شما حمله کرد، منتظر قدمهای مرگ نباشید، بلند شوید و به مرگ حمله کنید“.
حضرت زینب احساس شایستگی را از پدرش آموخت که به غم ها و رنج ها حمله کنید. حضرت زینب زبان علی در کام و رسالت حسین بر دوش و یک مظلوم قهرمان است.

پیش بینی مصبیت
سومین فاکتوری که مقاومت را بالا می برد، پیش بینی مصیبت است مثلا مردی که سرطان دارد وقتی که بمیرد ما راحت تر می توانیم آن را تحمل کنیم تا مرگ ناگهانی عزیزی، چراکه فرصت آماده سازی روح و روان را بر آن مصیبت داریم. امام حسین اینکار را میکند و از قبل می گوید: “که اینجا قرار نیست کسی زنده بماند، ما نیامده ایم که بمانیم و غنیمت بگیریم و پیروز شویم، همه خواهیم رفت”. چون پیش بینی شده بود، پس یک فاکتور قدرتمند را آورد که آماده باشیم.

فلسفه اشک و فلسفه عاشورا مظلوم نوازی و ظلم ستیزی است. در هر کجای جهان و با هر دین و مذهب که هستیم، حسینی باشیم.